جدول جو
جدول جو

معنی مگسک

مگسک((مَ گَ سَ))
زایده کوچکی در نوک لوله اسلحه برای هدف گیری
تصویری از مگسک
تصویر مگسک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مگسک

مگسک

مگسک
مگس کوچک، آنچه شبیه مگس باشد، گوی کوچکی که در آخر لوله تفنگ و مسلسل (سبک و سنگین) نصب شده و تیر انداز بهنگام نشانه گیری خط بصر خود را با راس آن و زیر هدف میزان کند
فرهنگ لغت هوشیار

مگسک

مگسک
برجستگی کوچکی در سر لولۀ سلاح های گرمِ سبک که برای دقت در نشانه گیری، در علم زیست شناسی ذراریح
فرهنگ فارسی عمید

مگسک

مگسک
مگس خرد. (ناظم الاطباء). نوعی مگس خرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، ذروح. (تفلیسی). گوژخار. کوژخار. کاغنه. عروسک. باغوجه. ذروح (واحد ذراریح). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ذروح و ذراریح شود، نوعی خال که زنان به رخسار کنند. قسمی خال که بر چهره نهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، زایده ای است بر سر لولۀ سلاح آتشین که به مدد آن نشانه روی و تیراندازی کنند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). زائده ای است کوچک در انتهای لولۀ تفنگ و مسلسل و جز اینها که به هنگام تیراندازی خط بصر خود را با رأس آن و زیر هدف میزان کنند. و رجوع به مگس (معنی آخر) شود
لغت نامه دهخدا

ماسک

ماسک
آنچه که چهره خود را بدان بپوشاند، نقاب، صورت مستعار که بر روی نهند جهت بازی و مسخرگی نگاهدارنده فرانسوی روپوشه روبند، سر و ریخت نگاهدارنده. آنچه که چهره خود را بدان بپوشانند نقاب، (مخصوصا) صورتک عجیب و غریب که برای تغییر شکل یا مخفی کردن قیافه حقیقی بچهره زنند و در جشنها بدان صورت خود را ظاهر سازند، نقابی فلزی و مشبک که شمشیربازان برای حفاظت بچهره خود زنند، نقابی که غواصان بر صورت خودنصب کنند و آن بلوله اکسیژن یا لوله هوا اتصال دارد تابوسیله آن تنفس کنند
فرهنگ لغت هوشیار

منسک

منسک
روش نیایش جای قربانی کردن، جای عبادت، طریقه عبادت، جمع مناسک
منسک
فرهنگ لغت هوشیار

ممسک

ممسک
چنگ در زننده، باز دارنده، ژکور مشک آمیز امساک کننده بخیل، چنگ در زننده
فرهنگ لغت هوشیار

موسک

موسک
گیاهی است از تیره نعناعیان که در نواحی معتدل میروید، کبیکج
موسک
فرهنگ لغت هوشیار