مگس پرانیدن مگس پرانیدن دور کردن مگس از حوالی خود، بیکار ماندن (ایهام) : (مصریان چو نپرانند مگس بادل تنگ زهر نوشان تو گر کام بشکر ندهند ک) (ظهوری ظنند) فرهنگ لغت هوشیار
مگس پراندن مگس پراندن دور کردن مگس از حوالی خود، بیکار ماندن (ایهام) : (مصریان چو نپرانند مگس بادل تنگ زهر نوشان تو گر کام بشکر ندهند ک) (ظهوری ظنند) فرهنگ لغت هوشیار
مگس پرانی مگس پرانی عمل راندن و دور کردن مگس ها، مگس پراندن، کنایه از بیکاری و کسادی بازار فرهنگ فارسی عمید
مگس پرانی مگس پرانی پراکنده کردن مگسها از اطراف خود. راندن مگس از جائی یا چیزی، کساد بازار و بی رونقی آن. (بهار عجم) (آنندراج) : کارکلیم باشد آنجا مگس پرانی هر جا که دل ز یار شیرین شمایل افتد. کلیم (از بهار عجم). و رجوع به ترکیب مگس پرانیدن ذیل مگس شود لغت نامه دهخدا