زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد زَرو، زَلو، جَلو، شَلک، شَلکا، شَلوک، خِرِستِه، دیوَک، دیوچِه، دُشتی، عَلَق
کرمی است سیاه در آب وآن را به تازی علق خوانند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 328 و 329). زلو را گویند و آن کرمی باشد سیاه رنگ و دراز که خون فاسد از بدن انسان می مکد. (برهان) (آنندراج). زلو و علق. (ناظم الاطباء). زالو. زلو. جلو. علق. دیوچه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گفتا که پنج پایک و غوک و مکل بکوب در خایه هل تو چنگ خشنسار بامداد. لبیبی (از لغت فرس چ اقبال ص 329)