معنی مکدر کردن مکدر کردن((~. کَ دَ)) تیره کردن، افسرده کردن، غمگین کردن تصویر مکدر کردن فرهنگ فارسی معین
مکدر کردن مکدر کردن تنگدل کردن، دلگیر کردن، غمین کردن، غمگین کردن، آزردن، آزرده خاطر کردنمتضاد: محفوظ ساختن، مشعوف کردن، تیره کردن، کدر کردن فرهنگ واژه مترادف متضاد
مکرر کردن مکرر کردن تکرار کردن دوباره یا چند باره کردن بارها انجام دادن: (عنبسه میگوید: مرا خنده آمد و جواب نگفتم بار دیگر همین سخن مکرر کرد) (جوامع الحکایات. 72: 1) فرهنگ لغت هوشیار
مکر کردن مکر کردن حیلِه کردن، فَریب دادن، کَلَک زدن، گول زَدَن، غَدر اَندیشیدَن، شَید آوَردَن، نارُو زَدَن، تَبَندیدَن، خُدعِه کَردَن، گُربِه شانِه کَردَن، غَدر داشتَن، دَستان آوَردَن، تَرفَند کَردَن، چَپ رَفتَن، نِیرَنگ ساختَن، سالوسی کَردَن، پُشتِ هَم اَندازی کَردَن، اَورَندیدَن، غَدر کَردَن، حُقِّه زَدَن، تُنبُل ساختَن، مُکایِدَت کَردَن، فَریفتَن، کَید آوَردَن فرهنگ فارسی عمید
مکر کردن مکر کردن کنبوردن، فریب دادن، حیله کردن، خدعه کردن: (... خواجه را بگوی که مذموم بدعتی و زشت قاعده ای که در جهان آوردی بوزیر کشتن و غدر و مکر کردن و عاقبت آن نیندیشیدی) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 24) فرهنگ لغت هوشیار
مکدرکردن مکدرکردن تیره کردن، تنگدل کردن غمگین گردیدن: (زانکه موسی را منور کرده ای مر مرا هم زان مکدر کرده ای) (مثنوی. نیک. 151: 1) فرهنگ لغت هوشیار