عمل مکیدن. هر یکبارکار مکیدن را یک مک می نامند: وقتی این بچه دوتا مک به پستان می زند شیرم تمام می شود. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). و رجوع به مادۀ قبل شود. - مک زدن، مکیدن. بیرون کشیدن مایعی از ظرف آن به وسیلۀ لب و دهان یا وسایلی مانند تلمبه و آب دزدک که هوا را تخلیه می کنند و مایع را دردرون خود می مکند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
مِطَرد و آن نیزۀ کوتاه است که بدان صید کنند. (السامی فی الاسامی). به معنی زوبین است و آن نیزه ای باشد کوچک که عربان مطرد خوانند. (برهان). زوبین. (فرهنگ رشیدی). ژوبین که حربه ای است برای جنگ که عربان مطرد گویند. (آنندراج). زوبین و نیزۀ کوچک. (ناظم الاطباء). زوبین را گویند. (جهانگیری) : بادا خلیده دیدۀ شوخت به زخم خار وانگاه سفته سینۀ شومت به نوک مک. پوربهای جامی (از فرهنگ جهانگیری)
در تداول عامه، درست راست. اَنگ: ریگ را انداخت مک خورد به لالۀ گوش فلان، یعنی انگ خورد به... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، به معنی عدل و لاپ و نظایر آن است و به صورت قید تأکید به کار می رود: این هندوانه ای که جدا کردیم مک چهار کیلو درآمد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). تمام. کامل. بدون کم و زیاد