لیل مقمر، شبی ماهناک. (مهذب الاسماء). شب ماهتاب. (دهار). شب با قمر. مقمره. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شب روشن با ماه. (ناظم الاطباء). ماهتابی. روشن به ماهتاب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : افسونی دانستم که شبهای مقمر پیش دیوارهای توانگران بیستادمی و هفت بار بگفتمی شولم شولم و دست درروشنایی مهتاب زدمی. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 49)
روشن. تابان. درخشان. نورانی. منور: ور جسم تو از نفس بدین صنعت محکم مانندۀ قصری شده پرنور مقمر. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 158). خواهم که ز من بندۀ مطواع سلامی پوینده و پاینده چو یک در مقمر. ناصرخسرو. از لشکر زنگیش رخ روز مقیر وز لشکر رومیش شب تیره مقمر. ناصرخسرو