مقشور مقشور پوست دورکرده. (ناظم الاطباء). پوست کرده. پوست کنده. پوست بازکرده. مقشر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) لغت نامه دهخدا
منشور منشور اعلامیه، جمعِ مواشیر، در علم فیزیک قطعۀ بلور که دارای قاعدۀ مثلث است و نور را تجزیه می کند، نامۀ سرگشاده، فرمان، فرمان پادشاهی فرهنگ فارسی عمید
چقشور چقشور چاقچور، شلوار گشاد و بلندی که زنان ایرانی در زیر چادر می پوشیدند، دولاغ، چاخچور فرهنگ فارسی عمید