جدول جو
جدول جو

معنی مقشور

مقشور((مَ))
از پوست جدا کرده شده، پوست کنده
تصویری از مقشور
تصویر مقشور
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مقشور

مقشور

مقشور
پوست دورکرده. (ناظم الاطباء). پوست کرده. پوست کنده. پوست بازکرده. مقشر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

منشور

منشور
اعلامیه، جمعِ مواشیر، در علم فیزیک قطعۀ بلور که دارای قاعدۀ مثلث است و نور را تجزیه می کند، نامۀ سرگشاده، فرمان، فرمان پادشاهی
منشور
فرهنگ فارسی عمید

چقشور

چقشور
چاقچور، شلوار گشاد و بلندی که زنان ایرانی در زیر چادر می پوشیدند، دولاغ، چاخچور
چقشور
فرهنگ فارسی عمید