مقدم داشتن مقدم داشتن پیش انداختن پیش انداختن کسی یا چیزی را جلو انداختن: (اگر وتد را بر سبب مقدم داری فعولن آید) (المعجم. چا. دانشگاه. 37) فرهنگ لغت هوشیار
مقدم داشتن مقدم داشتن ترجیح دادن، رجحان دادن، مقدم شمردن، پیش انداختن، جلو انداختن فرهنگ واژه مترادف متضاد
تقدم داشتن تقدم داشتن پیش کردن. (ناظم الاطباء). مقدم بودن. پیش بودن بر کسی از جهت رتبه و مال و حق و جز اینها. رجوع به تقدم شود لغت نامه دهخدا
قدم داشتن قدم داشتن کنایه از ثابت و پایدار بودن. (آنندراج) : نه هر درخت تحمل کند جفای خزان غلام همت سروم که این قدم دارد. حافظ (از آنندراج) لغت نامه دهخدا