جدول جو
جدول جو

معنی مقدم داشتن

مقدم داشتن((~. تَ))
ترجیح دادن، برگزیدن
تصویری از مقدم داشتن
تصویر مقدم داشتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مقدم داشتن

مقدم داشتن

مقدم داشتن
پیش انداختن پیش انداختن کسی یا چیزی را جلو انداختن: (اگر وتد را بر سبب مقدم داری فعولن آید) (المعجم. چا. دانشگاه. 37)
مقدم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

مردم داشتن

مردم داشتن
بخوشی و نیکی رفتار کردن: و بر عادت عدل خویش هر جای مردم بداشت
مردم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

تقدم داشتن

تقدم داشتن
پیش کردن. (ناظم الاطباء). مقدم بودن. پیش بودن بر کسی از جهت رتبه و مال و حق و جز اینها. رجوع به تقدم شود
لغت نامه دهخدا

قدم داشتن

قدم داشتن
پایدار بودن بر سر پیمان بودن ثابت بودن پایدار بودن
قدم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

قدم داشتن

قدم داشتن
کنایه از ثابت و پایدار بودن. (آنندراج) :
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد.
حافظ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا