جدول جو
جدول جو

معنی مقدم

مقدم((مَ دَ))
جای قدم نهادن، از سفر یا از جایی بازآمدن
تصویری از مقدم
تصویر مقدم
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مقدم

مقدم

مقدم
پیش رفته، پیش افتاده، پیش فرستاده شده، مقابلِ مؤَخَّر
کنایه از پیش رو، جلو
مقدم داشتن: کسی یا چیزی را پیش انداختن
مقدم
فرهنگ فارسی عمید

مقدم

مقدم
فراپیش دارنده. (مهذب الاسماء). پیش کننده. (غیاث) (آنندراج). پیش کننده و در پیش جای گیرنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مقدم

مقدم
نامی از نامهای خدای تعالی. (مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مقدم

مقدم
وقت اقدام، و گویند هو جری ٔ المقدم، او در هنگام اقدام دلیر است. (منتهی الارب). وقت و هنگام پیش رفتن و پیش آمدن و اقدام. هو جری ٔ المقدم، او در پیش آمد و اقدام باجرأت است، و در معیار گوید که گویا مصدر است از ’افعال’ مانند مخرج و مدخل، دلیری و کوشش و جهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مقدم

مقدم
دهی از دهستان باراندوزچای است که در بخش حومه شهرستان ارومیه واقع است و 934 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 4)
لغت نامه دهخدا