جدول جو
جدول جو

معنی مقام ساختن

مقام ساختن((مَ. تَ))
اقامت کردن، ساکن شدن
تصویری از مقام ساختن
تصویر مقام ساختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مقام ساختن

مقور ساختن

مقور ساختن
گرد برین گرد بریدن قوار ساختن: (چرخ جادو پیشه چون زرین قواره کرد گم دامن کحلیش را جیبی مقور ساختند) (خاقانی. سج. 112)
مقور ساختن
فرهنگ لغت هوشیار

تمام ساختن

تمام ساختن
پایان دادن:
خورشید در دو هفته کند ماه را تمام
حسن تو کارمن به نگاهی تمام ساخت.
صائب (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا

ماتم ساختن

ماتم ساختن
عزاداری کردن. سوکواری کردن: امیر منوچهر سه روز بر قاعده جیل ماتم ساخت و پس از سه روز در منصب امارت نشست. (ترجمه تاریخ یمینی چ قدیم ص 223)
لغت نامه دهخدا

مقید ساختن

مقید ساختن
پای بند کردن، پای بست کردن، اسیر کردن، دربند کردن، گرفتار کردن، گرفتار ساختن، مجبور کردن، ملزم ساختن، وابسته کردن، مشروط کردن
متضاد: مقید شدن، مقید گشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

مصاف ساختن

مصاف ساختن
صف آرایی کردن، جنگ کردن، کارزار کردن، جنگیدن، رزمیدن، مصاف جستن، مصاف دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد