جدول جو
جدول جو

معنی مفضحه

مفضحه((مَ ضَ حَ یا حِ))
فضیحت، رسوایی، بی آبرویی، جمع مفاضح
تصویری از مفضحه
تصویر مفضحه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مفضحه

مفضحه

مفضحه
مفضحه در فارسی رسوا یی بی آبرویی بد نامی فضیحت رسوایی بی آبرویی، جمع مفاضح
فرهنگ لغت هوشیار

مفضحه

مفضحه
رسوایی. (آنندراج). فضیحت. رسوایی. بی آبرویی. بدنامی. ج، مفاضح. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مفتحه

مفتحه
مفتحه در فارسی مونث مفتح گشاینده باز کننده مونث مفتح، داروهایی که جهت بازکردن مجاری بدن استعمال شوند ادویه ای که جهت دفع انسداد مجاری ترشحی بدن استعمال گردند
فرهنگ لغت هوشیار

مفتحه

مفتحه
تأنیث مفتح. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مفتح شود.
- ادویۀ مفتحه، داروهایی که برای گشادن مجاری بسته شدۀ بدن به کار رود. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دیگر داروهای گشاینده که سده ها بگشاید و طبیبان ادویۀ مفتحه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به مفتح شود
لغت نامه دهخدا

مفتحه

مفتحه
تأنیث مُفَتَّح. گشوده شده. گشوده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : جنات عدن مفتحه لهم الأبواب. (قرآن 50/38)
لغت نامه دهخدا

مفرحه

مفرحه
تأنیث مفرح: ادویۀ مفرحه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مفرح شود
لغت نامه دهخدا

موضحه

موضحه
شکستگی سر که به استخوان رسد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آن شکستگی سر که استخوان را برهنه کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). تفرق اتصالی در سر که از غشاء تجاوز کند و استخوان پیدا آید. شکستگی سر که استخوان را پیدا کند. (یادداشت مؤلف). آن جراحت سر که استخوان پیدا کند. (دهار) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا