مرد بسیار فضل و جود. (منتهی الارب) (آنندراج). مردبسیارفضل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). صاحب فضل بسیار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در او به کام دل خویش هر کسی مشغول امیر و بنده و سالار و فاضل و مفضال. قطران. - رجل مفضال علی قومه، مرد صاحب فضل و بخشنده برای قوم خود. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
ستمگایی کردن، بزرگ تباری، سپاسیدن، بخشندگی افزون کردن زیاد کردن، نیکویی کردن بخشش کردن فزون بخشیدن، سپاس نهادن، افزون آمدن، افزونی در حسب، بخشس، جمع افضالات