جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مغیر

مغیر

مغیر
غارتگر، آنکه مال مردم را غارت کند، غارت کننده، تاراج کننده
مغیر
فرهنگ فارسی عمید

مغیر

مغیر
تغییر دهنده، دیگرگون شونده، قابل تغییر، بی ثبات، بی دوام
مغیر
فرهنگ فارسی معین

مغیر

مغیر
تغییردهنده. دیگرگون کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : ذلک بِأن َّ اﷲ لم یک مغیراً نعمه أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بِأنفسهم و أن اﷲ سمیع علیم. (قرآن 53/8) ، ناپایدار و بی ثبات و قابل تغییر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مغیر

مغیر
از حالی به حالی برگردانیده شده. (آنندراج) (از منتهی الارب). دیگرگون و از حالی به حالی برگشته. (ناظم الاطباء) : اگرچه موارد راحات به جراحات ضمیر مکدر بود و چهرۀ مورد آمال به خدشات احوال احداث مغیر. (نفثه المصدور چ یزدگردی ص 32).
- مغیر شدن، دگرگون شدن. تغییر یافتن. از حالی به حال دیگر درآمدن:
خورشید تواند که کند یاقوت از سنگ
کز دست طبایع نشود نیز مغیر.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 514).
- مغیر گردیدن، مغیر شدن:
همی تا بر قضای نیک و بر بد
نگردد حکم یزدانی مغیر...
عنصری (دیوان چ قریب ص 78).
رجوع به ترکیب قبل شود
لغت نامه دهخدا

مغیر

مغیر
جیش مغیر، لشکر غارت کننده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). غارت کننده. (غیاث) :
که حرم با هرچه دارم گو بگیر
تا نگیرد حاصل من هر مغیر.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 402).
این جوان زین جرم ضال است و مغیر
کو مرا بگرفت تو او رامگیر.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 402).
، شتاب کننده. (غیاث). و رجوع به اغاره شود
لغت نامه دهخدا