جدول جو
جدول جو

معنی مغربل

مغربل((مُ غَ بِ))
فرومایه، ناکس، سوراخ سوراخ
تصویری از مغربل
تصویر مغربل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مغربل

مغربل

مغربل
از ریشه پارسی گربال شده (غربال تاز گشته گربال است) فرومایه ناکس، کشته بر آماسیده فرومایه سفله، کشته آماس کرده
فرهنگ لغت هوشیار

مغربل

مغربل
فرومایه و ناکس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کشتۀبرآماسیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ملک رونده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الملک الذاهب. (اقرب الموارد) ، غربال کرده شده. (آنندراج). بیخته. بیخته شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، سوراخ سوراخ شده. (فهرست ولف). سوراخ سوراخ شده چون غربال. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
نشانه دوباره به یک تاختن
مغربل ببود اندر انداختن.
فردوسی.
ترا این تن یکی خانه سپنج است
مزور بل مغربل چون کباره.
ناصرخسرو.
همه پشتش از دوش تا دم مغربل
همه خامش از پای تا سر مجدر.
عمعق (درصفت خری زشت).
زمین گردد از نعل اسبان مغربل
هوا گردد از گرد میدان مغبر.
عمعق (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

مغربی

مغربی
مربوط به مغرب مثلاً باد مغربی، قرارگرفته در غرب، از مردم مغرب زمین (به ویژه اروپا و امریکا)، مربوط به کشور مغرب ( مراکش) مثلاً زر مغربی
مغربی
فرهنگ فارسی عمید

متربل

متربل
درخت برگ دار و سبز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تربل شود
لغت نامه دهخدا

مغربی

مغربی
ابوعثمان سعید بن سلام از مشایخ قرن چهارم هجری است. حمدالله مستوفی آرد: وفاتش به بغداد در سنۀ ثلاث و سعین و ثلاثمائه به زمان طائع. از سخنان اوست: تقوی بر حد تقصیر ایستادن است و از حد فراتر نشدن و صحبت درویشان بر صحبت توانگران اختیار کردن. و رجوع به تاریخ گزیده چ عبدالحسین نوایی صص 657 -658 شود
شیخ ابوالحسن اقطعاز مشایخ قرن سوم است. حمدالله مستوفی آرد: وفاتش در سنۀ ثلاثمائه به زمان مقتدر. از سخنان اوست: کسی به جایی شریف نرسد مگر بر موافقت قرار گرفتن و ادب بجای آوردن و فریضه ها گزاردن و با نیک مردم صحبت کردن. ورجوع به تاریخ گزیده چ عبدالحسین نوایی ص 649 شود
لغت نامه دهخدا