جدول جو
جدول جو

معنی معلقات

معلقات
سبعه معلقه، هفت قصیده ای که در زمان جاهلیت در خانه کعبه آویزان کرده بودند
تصویری از معلقات
تصویر معلقات
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با معلقات

معلقات

معلقات
جمعِ واژۀ معلقه، بلاتکلیف، در علوم ادبی هر یک از هفت قصیده ای که در زمان جاهلیت از دیوار کعبه آویخته بودند
معلقات
فرهنگ فارسی عمید

معلقات

معلقات
جَمعِ واژۀ معلقه. (اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به معلقه شود.
- معلقات سبع، سبعۀ معلقه. رجوع به معلقه و ’سبعۀ معلقات’ شود
لغت نامه دهخدا

متعلقات

متعلقات
علاقه ها و توابع، ملزومات و متملکات، فرزند و عیال و اهل خانه و آنچه مسوب به خانه باشد، کسان، حاصه مردم، حرم
فرهنگ لغت هوشیار

مطلقات

مطلقات
جمع مطلقه، یله ها جمع مطلقه (مطلق) : مطلق ها، سازهایی که انگشتان دست چپ نوازنده برای ایجاد اصوات مختلف بر و سیمهای آن گذارده شود مقابل مقیدات، جمع مطلقه
فرهنگ لغت هوشیار

تعلقات

تعلقات
مأخوذ از تازی، علایق و دلبستگی و ارتباط. (ناظم الاطباء) ، متعلقات و ارتباطات و عقار و تملکات. (ناظم الاطباء).
- تعلقات دنیوی، علایق دنیوی و دلبستگی به این جهان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

متعلقات

متعلقات
علاقه ها و توابع و لواحق و لوازم و ملزومات و متملکات و چیزهائی که در ملک کسی باشد. (ناظم الاطباء) ، فرزند و عیال و اهل خانه و آنچه محسوب به خانه باشد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). کسان. خاصۀ مردم. حرم. جَمعِ واژۀ متعلقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متعلقه شود
لغت نامه دهخدا