جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با معلف

معلف

معلف
دست آموز: پرندگان جانوران، نشان کرده نشان یافته علف دان ستور از چوب و جز آن آخور: نه چون گله در رمه گوسفندانیم که مجمع و مضجع بیکجای دارند و گروه گروه در یک مرعی و معلف با هم چرند، علف
فرهنگ لغت هوشیار

معلف

معلف
فربه. (ناظم الاطباء). فربه: بعیر معلف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

معلف

معلف
جای علف. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، علف دان ستور از چوب و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). آخور اسب و هر چیزی که در آن به اسب علف دهند. (ناظم الاطباء). آخور اسبان و چیزی که بدان اسبان را علف خورانند. (غیاث) (آنندراج). آخور. آخر. ج، معالف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
معلف اسبان تازی را خران بگرفته اند
در چنین تشویش ملک ای زیرکان افسار کو.
سنائی.
نه چون گله در رمۀ گوسفندانیم که مجمع و مضجع به یک جای دارند و گروه گروه در یک مرعی و معلف باهم چرند. (مرزبان نامه)
لغت نامه دهخدا

معلف

معلف
ستارگان خودگردنده. (از منتهی الارب). ستارگان خرد که بطور دایره و یا پراکنده واقع شده اند. ج، معالف. (ناظم الاطباء). ستارگان مستدیر پراکنده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا