دشوار. (غیاث) (آنندراج) : آن میسر نبود اندر عاقبت نام او باشد معسر عاقبت تو معسر از میسر بازدان عاقبت بنگر جمال این وآن. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 12). و رجوع به تعسیر شود
درویش. (دهار). درویش تنگدست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دست تنگ. آنکه در تنگی است. آنکه در سختی است. مقابل موسر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از سواد شب برون آرد نهار وز کف معسر برویاند یسار. مولوی. ، (اصطلاح حقوقی) کسی است که بواسطۀ عدم کفایت دارایی یا دسترسی نداشتن به مال خود قادر به پرداخت هزینۀ دادرسی یا دیون خود (اعم از محکوم ٌبه و اوراق لازم الاجرای ثبت و مالیات) نباشد. (از ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی) : وام دارشرح این نکته شدم مهلتم ده معسرم زان تن زدم. مولوی. غریم مقر بر غارم معسر صبر کند. (مجالس سعدی ص 22). رجوع به اعسار شود