جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با معری

معری

معری
برهنه لخت ناپوشیده (عضو بدن و غیره) برهنه، ضربی باشد که هیچ بر اصل آن زیادت نکرده باشند چنانکه باسباغ و اذالت و ترفیل کنند
فرهنگ لغت هوشیار

معری

معری
ناپوشیده، بِرِهنِه، لُخت، عُریان، مُتَجَرِّد، تَهَک، عور، پَتی، لوت، لُچ، غوشت، عاری، رَت، لاج، وَرت، اُوروت
معری
فرهنگ فارسی عمید

معری

معری
برهنه و عریان و ناپوشیده. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). برهنه. مجرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بی مو. (ناظم الاطباء) ، معاف و آزاد. (ناظم الاطباء) ، فرج معری، کس که گوشت پارۀ پایین تلاق باریک شده به کنارش چسفیده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اسمی که عامل بر آن داخل نشده باشد مانند مبتدا، (اصطلاح عروض) بیت که از ترفیل و اذاله و اسباغ سالم باشد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). ضربی باشد که هیچ بر اصل آن زیادت نکرده باشند چنانکه به اسباغ و اذالت و ترفیل کنند. (المعجم چ مدرس رضوی ص 48). نزد عروضیان عرب عبارت است از ضرب که عاری از زیادتی باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا

معری

معری
منسوب است به معرهالنعمان که شهری است در شام. (از انساب سمعانی). منسوب به شهر معره النعمان. (ناظم الاطباء). و رجوع به معرهالنعمان شود
لغت نامه دهخدا

معری

معری
آنچه برهنه باشد زنان را از دست و پا و روی و رخسار. ج، مَعاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جایی که نرویاند چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا