معنی معدم - فرهنگ فارسی معین
معنی معدم
- معدم((مُ دِ))
- اعدام کننده، نابود سازنده، فقیر، تهیدست
تصویر معدم
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با معدم
معدم
- معدم
- نابود کننده، تهی دست درویش نیاز مند اعدام کننده نابود سازنده، فقیر تهی دست درویش
فرهنگ لغت هوشیار
معدم
- معدم
- آنکه نیست و نابود می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، درویش و نیازمند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
معدل
- معدل
- میانگین، عددی که از جمع کردن چند عدد و تقسیم آن بر تعداد آن اعداد حاصل می شود
تعدیل کننده
فرهنگ فارسی عمید