جدول جو
جدول جو

معنی مظالم کردن

مظالم کردن((~. کَ دَ))
دادرسی کردن
تصویری از مظالم کردن
تصویر مظالم کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مظالم کردن

مچاله کردن

مچاله کردن
فشرده و مالیده و له و لورده کردن، خرد و خمیر کردن: فلان پهلوان در موقع کشتی حریفش را مچاله کرد و از گود بیرون انداخت
فرهنگ لغت هوشیار

ملازم کردن

ملازم کردن
همواره همراه و ندیم کسی کردن شخصی را: (چون مجلس باخر رسید و مستان عزم شبستان کردند سلطان از زبان خود کسی را ملازم قیصر کرد و جهت احتیاط را فرمود که با او رسوم چرب زبانی و آداب نیکو محضری ممهد دارند) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 27)، همیشه در جایی مقیم ساختن، نوکر کسی کردن، مواظب کردن
ملازم کردن
فرهنگ لغت هوشیار