جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مطیب

مطیب

مطیب
پاک و خوشبودار کرده شده. (غیاث) (آنندراج). خوشبوشده و معطرشده و پاکیزه شده. ج، مطیبون. (ناظم الاطباء).
- ثوب مطیب، جامۀ خوش بوی کرده. (مهذب الاسماء).
- مطیب کردن، خوشبوی کردن: ندانم به گلابش مطیب کرده بود یا قطره ای چند از گل رویش در آن چکیده. (گلستان)
لغت نامه دهخدا

مطیب

مطیب
نام پسر نبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم. (منتهی الارب). یکی از پسران پیغمبر اسلام. (آنندراج) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا

مسیب

مسیب
آزاد شده، بر حال خود گذاشته شده، نام یکی از سه برادری که در بخارا پول رایج قرون اولیه هجری راسکه زدند
مسیب
فرهنگ نامهای ایرانی