پاک و خوشبودار کرده شده. (غیاث) (آنندراج). خوشبوشده و معطرشده و پاکیزه شده. ج، مطیبون. (ناظم الاطباء). - ثوب مطیب، جامۀ خوش بوی کرده. (مهذب الاسماء). - مطیب کردن، خوشبوی کردن: ندانم به گلابش مطیب کرده بود یا قطره ای چند از گل رویش در آن چکیده. (گلستان)