واحد مطاوی. (منتهی الارب). نورد. ج، مطاوی. (آنندراج) (از اقرب الموارد). نورد و چین و تا و پیچ و شکن. ج، مطاوی. (ناظم الاطباء). شکن. نورد. چین. طی. تالا. ج، مطاوی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مطاوی شود، چیزی که با رشته پیچیده شده باشد. (از ذیل اقرب الموارد)
درهم پیچیده شده. (غیاث) (آنندراج). درهم پیچیده شده. پیچدار. پیچ در پیچ و درهم. و پیچیده شده و نوردیده شده و درنوشته شده. (ناظم الاطباء). در نوشته. در نوردیده. در پیچیده. لوله کرده. برهم نهاده. پیچیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کتاب بقای تو مطوی مباد اگرطی کنند این و آن را کتاب. سوزنی (یادداشت ایضاً). ور زمین و آبرا علوی کند راه گردون را بپا مطوی کند. مولوی. استن من عصمت و حفظ تو است جمله مطوی یمین آن دو دست. مولوی (مثنوی چ خاور ص 235). ، (در اصطلاح عروض) جزوی که حرف چهارم آن که ساکن است افتاده باشد مطوی گویند، چون مفتعلن که از مستفعلن خیزد، یعنی در نوردیده. برای آنکه حرفی از میان آن کم کرده اند. (از المعجم)
مووی (Movie) واژه ای است که صرفا کارکرد اقتصادی فیلم را بیان می کند. درایران اصطلاح ”بفروش“ یا اصطلاح لمپنی ”برفوش“ رایج است. این نوع فیلمها مولفه هایی شناخته شده دارند و با تغییر آدمها و محل وقوع حوادث، یکی بعد از دیگری به نمایش عمومی در می آیند.