جدول جو
جدول جو

معنی مطلقاً

مطلقاً((مُ لَ قَن))
کاملاً، تماماً، هرگز، ابداً
تصویری از مطلقاً
تصویر مطلقاً
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مطلقاً

مطلقاً

مطلقاً
مطلقا. کاملاً و تماماً و جمیعاً و بالکلیه و سراسر. (ناظم الاطباء). بی قید. بی شرط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بطور مؤکد و قطعی: چون مطلقاً فرموده بودند که به علت قبالات کهنۀ سی ساله دعوی نشنوند. (تاریخ غازانی ص 242). صلاح در آن است که مطلقاً طلاء جائززنند چنانکه به ورق توان زد. (تاریخ غازانی ص 284) ، اصلاً و هرگز و ابداً. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مطلقات

مطلقات
جمع مطلقه، یله ها جمع مطلقه (مطلق) : مطلق ها، سازهایی که انگشتان دست چپ نوازنده برای ایجاد اصوات مختلف بر و سیمهای آن گذارده شود مقابل مقیدات، جمع مطلقه
فرهنگ لغت هوشیار

مطلقات

مطلقات
جَمعِ واژۀ مُطَلَّقَه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : والمطلقات یتربصن بانفسهن ثلثه قروء و لایحل لهن ان یکتمن ماخلق اﷲ فی ارحامهن ان کن یؤمن باﷲ والیوم الاخر... (قرآن 228/2). رجوع به مطلقه شود
لغت نامه دهخدا

مطلقا

مطلقا
یکسره همه، هرگز کاملا تماما کلا، هرگز ابدا: مطلقا درین کار دخالت نمیکند. کاملا تماما کلا، هرگز ابدا: مطلقا درین کار دخالت نمیکند
فرهنگ لغت هوشیار

مطلقا

مطلقا
مطلقاً. (ناظم الاطباء) :
شوم نیست در سایۀ هست مطلق
که در نیستی مطلقا میگریزم.
خاقانی.
و رجوع به مادۀبعد شود
لغت نامه دهخدا

معلقات

معلقات
جمعِ واژۀ معلقه، بلاتکلیف، در علوم ادبی هر یک از هفت قصیده ای که در زمان جاهلیت از دیوار کعبه آویخته بودند
معلقات
فرهنگ فارسی عمید

معلقات

معلقات
سبعه معلقه، هفت قصیده ای که در زمان جاهلیت در خانه کعبه آویزان کرده بودند
معلقات
فرهنگ فارسی معین