جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مطبخ

مطبخ

مطبخ
آلت پختن یا دیگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آلت پختن مانند دیگ و کماجدان و جز آن. (ناظم الاطباء). ج، مَطابِخ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مطبخ

مطبخ
آنکه پخت می کند و پختنی میسازد، آنکه دیگ برمی نهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مطبخ

مطبخ
پخت کننده طعام و آن را در محاوره باورچی گویند. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به باورچی شود
لغت نامه دهخدا

مطبخ

مطبخ
اول بچۀ سوسمار یا اول آن حسل است بعد آن غیداق بعد آن مطبخ بعد آن خضرم بعد از آن ضب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). بچۀ سوسمار بعد از حسل. (از اقرب الموارد) ، جوان فربه آکنده گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) ، جوان، بچه و کودک، بچۀ جنبان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مطبخ

مطبخ
جای پختن. (منتهی الارب) (غیاث) (آنندراج). جائی که در آن طبخ کنند. ج، مَطابِخ. (از اقرب الموارد). آشپزخانه و جایی که در آن طعام طبخ میکنند. (ناظم الاطباء). جای دیگ پختن. (مهذب الاسماء) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (السامی فی الاسامی) (یادداشت ایضاً). آشپزخانه. باورچی خانه. دیگ پزخانه. خورشخانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از جد و جدۀمن... چیزها خواستی پنهان چنانکه در مطبخ کس خبر نداشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 107). از مطبخ خاصه خوردنی آوردند و پیغام در پیغام بود و نواخت و دلگرمی و اندک مایه چیزی بخورد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 234).
ز بهر صادر و وارد پزند هر روزی
هزار پخته مر او را همیشه در مطبخ.
سوزنی.
سرسام جهل دارند این خر جبلتان
وز مطبخ مسیح نیاید جوآبشان.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 329).
جز آتش خور گرت خورش نیست
در مطبخ آسمان چه باشی.
خاقانی (ایضاً ص 371).
آفاق را از جرم خور هم قرص و هم آتش نگر
هم مطبخ و هم خوان زر هم میده سالار آمده.
خاقانی.
آتش صبحی که در این مطبخ است
نیم شراری ز تف دوزخ است.
نظامی.
قوت جبریل از مطبخ نبود
بود از دیدار خلاق ودود.
مولوی.
- ابیض المطبخ، بخیل. (از اقرب الموارد).
- مطبخ سفید داشتن، از طعام خالی داشتن مطبخ. (آنندراج). کنایه از بخیل بودن:
زو چه توان خورد که گاهی ندید
کاسه سیه دارد و مطبخ سفید.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا