جدول جو
جدول جو

معنی مضراب

مضراب((مِ))
زخمه، آلتی که از آن برای نواختن سازهای زهی استفاده می کنند
تصویری از مضراب
تصویر مضراب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مضراب

مضراب

مضراب
قطعه ای کوچک از چوب، استخوان، فلز، پلاستیک و امثال آنکه برای نواختن سازهای زهی به کار می رود، نوعی دام به صورت کیسۀ توری دسته دار که با آن پرنده را در هوا یا روی زمین صید می کنند یا در آب با آن ماهی می گیرند، دام
مضراب
فرهنگ فارسی عمید

مضراب

مضراب
آلت زدن، آلت کوچک فلزی است که بدان بعضی از سازها چون تار را نوازند
فرهنگ لغت هوشیار

محراب

محراب
بخشی از یک از عبادتگاه که پیش روی نمازگزاران و عبادت کنندگان است و پیش نماز یا کشیش در آنجا می ایستند
محراب
فرهنگ نامهای ایرانی

مهراب

مهراب
دوستدار آب، نام پادشاه کابل از نوادگان ضحاک در زمان حکومت سام نریمان و پدر رودابه مادر رستم پهلوان شاهنامه
مهراب
فرهنگ نامهای ایرانی

اضراب

اضراب
کارایست (اعتصاب)، رویگردانی، خاموش ماندن، تخم کشی، برف زدن، دستور زدن دادن، دل نهادن، پخته شدن روی گردانیدن رخ تافتن روی بر گاشتن
فرهنگ لغت هوشیار

اضراب

اضراب
در بدیع اعراض از ماقبل و توجه به ما بعد با استعمال لفظ بل، مانندِ، برای مِثال ای میوۀ دل من لا بل دل / وی آرزوی جانم لا بل جان، عارضش باغی دهانش غنچه ای / بل بهشتی در میانش کوثری
اقامت کردن، مقیم شدن در یک جا، سر فرو افکندن و خاموش شدن، اعراض کردن، روگردانیدن، برگشتن از کسی، روی گردانیدن از چیزی پس از آنکه به آن روی آورده باشند
اضراب
فرهنگ فارسی عمید

محراب

محراب
جای ایستادن پیش نماز، طاق مسجد که در سمت قبله است، قبله، بالای خانه، صدر مجلس، جایگاه شیر
محراب
فرهنگ فارسی عمید