جدول جو
جدول جو

معنی مضافاً

مضافاً((مُ فَن))
به علاوه، از این گذشته، باافزودن این مطلب
تصویری از مضافاً
تصویر مضافاً
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مضافاً

مضافاً

مضافاً
بعلاوه. علاوه.
- مضافاً به این که، علاوه بر این. به اضافه: از کشف استار بسیاری از آن عاجز و در حل مشکلات و درک معانی فلسفی آن راجل بودم، مضافاً به اینکه در صحت کامل آن تردید داشتم. (دیوان ادیب پیشاوری چ عبدالرسولی ص 218)
لغت نامه دهخدا

مضافان

مضافان
جمع مضاف، دو افزا دو خدیه دو وا بست تثنیه مضاف در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، دومضاف، دو امری باشند وجودی که هر یک از آن دو بقیاس بدیگری تعقل شود مانند پدری و پسری
فرهنگ لغت هوشیار

مضافات

مضافات
جمع مضافه، افزاها وابستان جمع مضافه (مضاف) : اضافه شده ها، منسوبات، متعلقات ضمایم، حوالی و اطراف شهر وناحیه ای: میر سلیق ارزن الروم ولواحق ومضافات آن یکسر بگرفت و امیر آرتق ماردین و آمد و منجگرد و ملیطه و خرت پرت و هرچه الی یومنا هذابانمضاف و منسوبست
فرهنگ لغت هوشیار

مضافات

مضافات
متعلقات و منسوبات. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بلاد و نواحی که به شهری وابسته باشند در شمار مضافات آن شهر محسوب گردند: چون اسلام ظاهر گشت و پارس گرفتند آن را از مضافات عراق گردانیدند. و در قباله ها چنین نویسند و پارس از مضافات بصره است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 120). کازرون و نواحی آن، بعد از آن به عهد شاپوربن اردشیرچون عمارت کرد از مضافات ’بشاپور’ بوده است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 145). میر سلیق ارزن الروم و لواحق و مضافات آن یکسر بگرفت. (سلجوقنامۀ ظهیری صص 27-28)
لغت نامه دهخدا

مضافا

مضافا
با این که، گذشته از این که مضافا باینکه. (عبارت قیدی) بعلاوه علاوه بر این: از کشف استار بسیاری از آن عاجز و در حل مشکلات و درک معانی فلسفی آن را جل بودم مضافاباینکه در صحت کامل آن تردید داشتم
فرهنگ لغت هوشیار