مصقع مصقع بلیغ فصیح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مصقل. قوی سخن. (مهذب الاسماء). سخت گویا. (دهار) ، بلندآواز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سخنگوی بلندآواز، آنکه درنماند در سخن و بسته نشودبر وی کلام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) لغت نامه دهخدا
مرقع مرقع خرقه ای که پینه های چهارگوش داشته باشد، کاغذ یا چیز دیگر که بر آن خط رقاع یا خطوط دیگر نوشته شده باشد، جامۀ وصله دار و دوخته شده از قطعات مختلف فرهنگ فارسی عمید
مصنع مصنع جایی که آب باران در آن جمع شود مانند حوض، آب گیر، آب انبار، کارگاه، کارخانه فرهنگ فارسی عمید