جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مصرح

مصرح

مصرح
آشکار کرده، آشکار: اما اشتراط نیت در تیمم در نزد ابوحنیفه باین دلیل است که قصد داخل در ماهیت تیمم میباشد زیرا در کلمه فتیمموا و جوب قصد و نیت مصرح است
فرهنگ لغت هوشیار

مصرح

مصرح
کسی که آشکار سخن می گوید. (ناظم الاطباء). آنکه گشاده و روشن سخن گوید. (از منتهی الارب).
- یوم مصرح، روز بی ابروباد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

مصرح

مصرح
آشکارکرده. هویدا. آشکار. روشن. فاش. بی پرده. صریح. بصراحت. (یادداشت مؤلف) : امیر را آگاه کردند و مصرح بگفتند که کار از دست می شود حرکت باید کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 625). از خویشتن نامه نویس و مصرح بازنمای که ازبرای وزارت تا وی را داده آید خوانده شده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 374). رسولان را باز باید گردانید و مصرح بگفت که میان ما و شما شمشیر است و لشکرها ازبرای جنگ فرستاده شده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 514). مصرح بگفته بود که خون داماد را طلب باید کردو آن ولایت را بخواهد گرفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 691). مصرح بگفتیم که مر ما را چندان ولایت در پیش است... می باید گرفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 73). اما شرایط نیت در تیمم در نزد ابوحنیفه به این دلیل است که قصد داخل در ماهیت تیمم می باشد زیرا در کلمه فتیممواوجوب قصد و نیت مصرح است. (معارف بهاء ولد ص 332).
- یوم مصرح، روز بی ابروباد. روز بی میغ. (دستوراللغه نطنزی) (مهذب الاسماء). رجوع به مصرح (م ُ ص َرْ رِ) شود
لغت نامه دهخدا