جدول جو
جدول جو

معنی مشمر

مشمر((مُ شَ مَّ))
به سرعت واداشته، تهیه شده، مهیا، قصد شده، دامن به کمر زده
تصویری از مشمر
تصویر مشمر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مشمر

مشمر

مشمر
شتابیده، آماده، آهنجیده، دامن به کمر زده کوشا بسرعت واداشته، تهیه شده مهیا، قصد شده، دامن بکمر زده: زان یک بنیان شرع گشته مشید زین یک دامان عدل گشته مشمر. (قاآنی)
فرهنگ لغت هوشیار

مشمر

مشمر
مرد رسا و آزموده کار و دامن بر میان زننده برای دویدن. (آنندراج) (غیاث). مرد رسای آزموده کار. (منتهی الارب). مرد رسای آزموده کار و مجرب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دامن برزده. شکرده. ساخته. مهیا. آماده. مصمم. (یادداشت مؤلف) :
برفت از پیشم و پیش من آورد
بیابان بر، ره انجامی مشمر.
لبیبی
لغت نامه دهخدا

مشمر

مشمر
اسب تیزرفتار مستعد دویدن. (آنندراج) (غیاث) ، خراب ویران. درهم. برچیده:
آن جنت ارم بین چون دود هنگ نمرود
وآن کعبۀ کرم بین چون بادیه مشمر.
شرف الدین شفروه.
مشمر بود ملک آن پادشاه
که او را نباشد خردمند پیش.
سعدی
لغت نامه دهخدا

مرمر

مرمر
از سنگهای آهکی که صیقلی و جلا پذیر است، سنگ مرمر، نوعی سنگ دگرگون شده آهکی که به علت زیبایی در مجسمه سازی و نماسازی ساختمانها به کار می رود
مرمر
فرهنگ نامهای ایرانی

تشمر

تشمر
کمر بستن، آستین بالا زدن، چابکی آستین بر زدن دامن برچیدن، آماده شدن، چابکی کردن
فرهنگ لغت هوشیار