معنی مشق - فرهنگ فارسی معین
معنی مشق
مشق((مَ))
تمرین و ممارست برای بدست آوردن آمادگی و مهارت در کاری، فنی یا هنری، تمرین، سر، نمونه خط معلم خطاطی، نمونه، الگو، شب تکلیف درسی که شاگرد باید در خانه انجام دهد
تصویر مشق
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مشق
مشق
مشق
آنچه دانش آموزان برای یادگیری بیشتر می نویسند، مطلبی نوشتنی برای تمرین و یادگیری، تمرین، تمرین و تکرار کاری برای کسب مهارت
فرهنگ فارسی عمید
مشق
مشق
جَمعِ واژۀ مِشْقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مشق
مشق
گِل ِ سرخ. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (دهار) (ناظم الاطباء). رنگ سرخ. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
مشق
مشق
مرد سبک گوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مشق
مشق
ماهی دریائی که مُدَّج نیز گویند. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
مشق
مشق
جَمعِ واژۀ امشق. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به امشق شود
لغت نامه دهخدا
مشق
مشق
شکاف میان دو کنار شرم زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مشق
مشق
رسیدن یک ران به ران دیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.