جدول جو
جدول جو

معنی مشرع

مشرع((مَ رَ))
جای آب، جای نوشیدن آب، جمع مشارع
تصویری از مشرع
تصویر مشرع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مشرع

مشرع

مشرع
آبشخور. ج، مشارع. (مهذب الاسماء). آبخور. (دهار). آبخور. آبشخور. مشرب. شریعه. مورد. ورد. منهل. ج، مشارع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جای به آب درآمدن. (از اقرب الموارد) : سیراف در قدیم شهری بزرگ بوده است. و مشرع بوزیها و کشتی ها. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 136). و رجوع به مشرعه شود
لغت نامه دهخدا

مشرف

مشرف
ناظر، اشراف دارنده، در تصوف آنکه خداوند او را بر ضمایر خلق آگاه می کند
مشرف
فرهنگ نامهای ایرانی

مشمع

مشمع
شمع آلود، موم آلوده، پارچه یا چیز دیگر که با شمع یا موم آلوده شده باشد
مشمع
فرهنگ فارسی عمید