آبشخور. ج، مشارع. (مهذب الاسماء). آبخور. (دهار). آبخور. آبشخور. مشرب. شریعه. مورد. ورد. منهل. ج، مشارع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جای به آب درآمدن. (از اقرب الموارد) : سیراف در قدیم شهری بزرگ بوده است. و مشرع بوزیها و کشتی ها. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 136). و رجوع به مشرعه شود