جدول جو
جدول جو

معنی مشتواره

مشتواره((مُ رِ))
یک مشت از هر چیزی، رنده درودگران
تصویری از مشتواره
تصویر مشتواره
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مشتواره

مشتواره

مشتواره
مشت مانند، یک مشت از هر چیز، رنده نجاری که بوسیله آن چوب و تخته را تراشند
فرهنگ لغت هوشیار

مشتواره

مشتواره
رندۀ درودگران که بدان چوب و تخته تراشند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رندۀ درودگران که دست گیرند و بدان چوب تراشند. (انجمن آرا). مشت رنده. (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) ، یک مشت از هر چیز، مراد از یکدسته گندم و جو و شالی. (آنندراج) (انجمن آرا). مقدار یک مشت از هر چیز. (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری). یک مشت از هر چیز و بعضی گویند یک دسته از شالی و گندم و جو درو کرده است که با چیزی بسته و در دست گرفته باشند، همچو پشتواره که بندند و در پشت گیرند. (برهان) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پشتواره

پشتواره
باری که بتوان آن را به پشت برداشت، پشته، کوله بار
پشتواره
فرهنگ فارسی عمید

پشتواره

پشتواره
مقداری باشد از هر چیز که یک کس به پشت تواند برداشت و از جائی بجائی تواند برد و آنرا پشتاره نیز گویند. (از فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغات). آن مقدار باشداز بار که بدوش و پشت برتوان گرفت. (صحاح الفرس). آنچه از بار که یک تن بر پشت دارد. باری کوچک بر پشت کسی. کوله بار. بار. شُغنه. حال. وِزر. ضِمامه. اضمامه. اضباره. (منتهی الارب) : مال بدست کردم تا تو کافردل پشتواره بندی و ببری. (کلیله و دمنه).
هرکه را روی چون گلش باید
مدتی خار پشتواره کند.
عطار.
طُن ّ، پشتوارۀ نی و هیزم و مانند آن. (منتهی الارب). طَوِی ّ، پشتواره ای از سلاح و متاع. کارَه، پشتوارۀ جامه و طعام. عکم، پشتوارۀ جامه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

مشواره

مشواره
جای شهد. (منتهی الارب). خانه زنبور که از وی انگبین گیرند و کندوی عسل. (ناظم الاطباء). موضع عسل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا