جدول جو
جدول جو

معنی مشت زن

مشت زن((مُ. زَ))
کسی که ورزش مشت زنی را انجام می دهد، بوکسور
تصویری از مشت زن
تصویر مشت زن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مشت زن

مشت زن

مشت زن
آنکه با مشت زند: غلام آبکش باید و خشت زن بود بنده نازنین مشت زن. (گلستان)، قوی پرزور، بوکس باز بکسور
فرهنگ لغت هوشیار

مشت زن

مشت زن
کسی که ورزش بوکس می کند، بوکسور، کسی که با مشت می زند، زورآزما
مشت زن
فرهنگ فارسی عمید

مشت زن

مشت زن
آن که با مشت می زند و صدمه و آسیب می رساند. (ناظم الاطباء). که سر پنجۀ قوی دارد. که با مجموع انگشتان گره کرده دیگری را زخم زند. که مشت زدن حرفۀ اوست، غلام نازنین که خواجه را مشت زند. (آنندراج). که عمل مشت و مال را بعهده گیرد:
غلام آبکش باید و خشت زن
بود بندۀ نازنین مشت زن.
سعدی.
و رجوع به مشت زدن معنی دوم شود.
- امثال:
مشت زن دیگر است و تیغزن دیگر. (از مجموعۀ امثال چ هند از آنندراج).
، کشتی گیر، چه معمول کشتی گیران است که قبل از کشتی بر دوش و بازوی خود مشت زنی کنند تا بدن سخت و استوار شود. (غیاث) (آنندراج) ، کشتی گیر و پهلوانی که در کشتی گرفتن مشت می زند. (ناظم الاطباء). مشت باز: مشت زنی را حکایت کنند که از دهر مخالف به فغان آمده بود. (گلستان).
یکی مشت زن بخت و روزی نداشت
نه اسباب شامش مهیا نه چاشت.
(بوستان).
مهابتی از مشت زن در دل گرفتند. (گلستان). و رجوع به مشت باز شود
لغت نامه دهخدا

خشت زن

خشت زن
آنکه خشت سازد خشت ساز، آنکه خشت را بهنگام جنگ پرتاب کند
خشت زن
فرهنگ لغت هوشیار

خشت زن

خشت زن
خِشت کار، کسی که گِل به قالب می زند و خشت درست می کند، کسی که کارش آجرچینی و بنا کردن دیوارهای ساختمان با خشت یا آجر است، خِشت مال
خشت زن
فرهنگ فارسی عمید

مشت زدن

مشت زدن
با مشت زدن کسی یا حیوانی را: شاهزاده خیز کرد ومشتی بردهان اسب زد و هر دو گوش آن اسب را بگرفت، بوکس بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

مشت زنی

مشت زنی
ورزشی که در آن هر یک از دو مشت زن می کوشد دیگری را با ضربه های مشت خود به زمین اندازد، بوکس
فرهنگ فارسی معین