جدول جو
جدول جو

معنی مشاهد

مشاهد((مَ هِ))
جمع مشهد، جای حاضر آمدن مردمان، شهادت گاه ها، مقابر شهیدان
تصویری از مشاهد
تصویر مشاهد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مشاهد

مشاهد

مشاهد
بیننده و معاینه کننده، آنکه می بیند و مینگرد و مشاهده میکند و ناظر است
فرهنگ لغت هوشیار

مشاهد

مشاهد
مشهدها، محل های حاضر شدن مردم، محضرها، محل های حضور، محل های شهادت، شهادت گاه ها، مزارها و آرامگاههای ائمه، جمعِ واژۀ مشهد
مشاهد
فرهنگ فارسی عمید

مشاهد

مشاهد
بیننده و معاینه کننده. (آنندراج). آن که می بیند و می نگرد و مشاهده می کند و ناظر. (ناظم الاطباء). گواه. ج، شواهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و امیرک را با خویشتن برد تا مشاهدحال باشد و گواه وی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 352). اگر در ضمان سلامت به درگاه عالی رسید اینجا مشاهد حال بوده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 327). رسول بیاوردند تا مشاهد حال بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 291)
لغت نامه دهخدا

مشاهد

مشاهد
دیده شده. گواهی داده شده. نگاه کرده. نگریسته. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مشاهد

مشاهد
جَمعِ واژۀ مشهد به معنی جای حاضر آمدن مردمان. (آنندراج) (از محیط المحیط). جَمعِ واژۀ مَشْهَد و مَشهده. (ناظم الاطباء) : من هرگز تو را ندیده ام و نشناخته و باتو در معاهد و مشاهد ننشسته. (مرزبان نامه ص 271).
- مشاهد مکه، مواطنی که در آن اجتماع کنند. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
شهادتگاه ها. قبرستان شهیدان. (از ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ مَشهد.
- مشاهد شریفه، قبر مطهر منور آن حضرت و قبور ائمۀ اطهار صلوات اﷲ علیهم. (ناظم الاطباء).
- مشاهد متبرکه، مشاهد شریفه. رجوع به ترکیب قبل شود
لغت نامه دهخدا

مشاهد

مشاهد
شهادتگاه ها، مقبره های شهیدان، مشهدها، زیارتگاه ها، تجلی گاه، تجلی گه، کشف، شهود
فرهنگ واژه مترادف متضاد