جدول جو
جدول جو

معنی مشاحنت

مشاحنت((مُ حِ نَ))
دشمنی ورزیدن با یکدیگر
تصویری از مشاحنت
تصویر مشاحنت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مشاحنت

مشاحنه

مشاحنه
مشاحنه و مشاحت در فارسی: دشمنی، کینه توزی دشمنی ورزیدن با یکدیگر
مشاحنه
فرهنگ لغت هوشیار

مشاحنه

مشاحنه
بغض و عداوت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). با یکدیگر دشمنی نمودن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). دشمنی کردن با یکدیگر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مشاحن

مشاحن
دشمن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : عدو مشاحن، ای مباغض شدید العداوه. (اقرب الموارد). و رجوع به مشاحنه شود، در حدیث به معنی مبتدع، تارک جماعت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مشاحت

مشاحت
گیر و دار. مباغضت. خصومت. دشمنی. بخل و کینه: میان فایق و بکتوزن مشاحتی قدیم قایم بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 186). اگرچه به ظاهر مظاهرت ناصرالدین میکرد، مقصد باطن او قصد ابوعلی بود و انتقام مشاحتی را که در قدیم میان ایشان قایم بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 239). و رجوع به مشاحه شود
لغت نامه دهخدا