خون بریانی گونه ای زناج در زمان کانایی (جاهلیت)، سیاه کرده سیاه کننده، نویسنده سیاه کرده شده، نوشته شده. سیاه سیاه کننده، نویسنده: مسود این ورق - عفاالله عنه ماسبق - در درسگاه دین پناه مولانالله قوام - المله والدین عبدالله... بکرات و مرات که بمذاکره رفتی
سیاه شده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سیاه روی از غم و اندوه و رنج. (ناظم الاطباء). سیاه. (آنندراج) : و اًذا بشر أحدهم بالأُنثی ̍ ظل وجهه مسوداً و هو کظیم. (قرآن 58/16)
اختیارکننده و برگزینندۀ مهتر برای قوم، آن که سیاه میکند و با سیاهی نشان میکند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سیاه کننده، آن که با سیاهی دوات می نویسد. (ناظم الاطباء). نویسنده. - مسود اوراق، نویسندۀ ورق ها. (ناظم الاطباء). - ، سوادکننده از اوراق. رونوشت بردارنده. کپیه کننده از اوراق
نعت مفعولی از تسوید. سیاه شده. (از منتهی الارب). سیاه کرده شده. سیاه: گازر مباش کز پی تزیین دیگری جامه سپید کرد و ورا رو مسود است. ابن یمین. ، نوشته شده، سیّد. (یادداشت مرحوم دهخدا)