جدول جو
جدول جو

معنی مسلم شدن

مسلم شدن((مُ سَ لَّ شُ دَ))
قطعی شدن، ثابت شدن، مقرر شدن، مختص
تصویری از مسلم شدن
تصویر مسلم شدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مسلم شدن

مسلم شدن

مسلم شدن
تاشت گشتن تاشتیدن سپرده شدن قطعی شدن ثابت شدن، مقرر شدن مختص گشتن: الب ارسلان. . به ری بر تخت مملکت بنشست وسلیمان برادر را بر کنار گرفته و پادشاهی عراق و خراسان برو مسلم شد
فرهنگ لغت هوشیار

مسلط شدن

مسلط شدن
چیره شدن دست یافتن غالب شدن تسلط یافتن دست یافتن
مسلط شدن
فرهنگ لغت هوشیار

معلم شدن

معلم شدن
نشاندار شدن، نگارین شدن نشان کرده شدن، منقش و مخطط شدن (جامه لباس فرش) : ... و داند که هر که او را کسوت عدم بطراز و جود معلم شد
فرهنگ لغت هوشیار

مسلط شدن

مسلط شدن
چیره شدن، غالب شدن، فایق شدن، مستولی شدن، استیلا یافتن، فایق آمدن، سلطه یافتن، اشراف یافتن، ماهر شدن، مشرف شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

مالک شدن

مالک شدن
دارا شدن و به تصرف در آوردن و ضبط کردن، صاحب چیزی شدن، خداوند چیزی شدن
فرهنگ لغت هوشیار

متالم شدن

متالم شدن
درد کشیدن دردمند شدن درد کشیدن دردمند شدن: خاطر عاطر حضرت صاحبقران از حدوث آن واقعه بغایت متالم شد
فرهنگ لغت هوشیار

متهم شدن

متهم شدن
چفته مند شدن مورد تهمت قرار گرفتن گناهکار شناخته شدن: در بخارا بنده صدر جهان متهم شد گشت از صدرش نهان. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار