معنی مسکت - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مسکت
مسکت
مسکت
فرو نشان فرو نشاننده خاموش کننده خاموش کننده ساکت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
مسکت
مسکت
خاموش کننده. ساکت کننده. (از اقرب الموارد). رجوع به اسکات و تسکیت شود
لغت نامه دهخدا
مسکت
مسکت
خاموش شده. ساکت شده. خاموش: امیر محمود این حدیث را هیچ جوابی نداشت مسکت آمد و خاموش ایستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 688)
لغت نامه دهخدا
مسکت
مسکت
نعت مفعولی از تسکیت. ساکت کرده شده. خاموش گردانیده. (از اقرب الموارد). رجوع به تسکیت شود، آخرین تیر و تیر پسین از تیرهای قمار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مسکن
مسکن
آرامش دهنده، آرام کننده، در پزشکی ویژگی دارویی که درد را آرام می کند
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.