جدول جو
جدول جو

معنی مسد

مسد((مَ سَ))
ریسمانی از لیف یا پوست درخت خرما، ریسمان محکم
تصویری از مسد
تصویر مسد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مسد

مسد

مسد
رسن تافتن، در رنج انداختن رسن سختباف، تیر چرخ چاه ریسمانی از لیف با پوست درخت خرما، ریسمان محکم، جمع مساد
فرهنگ لغت هوشیار

مسد

مسد
صد ویازدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه، تبّت یدا، لهب، ریسمان محکمی که از لیف یا پوست درخت خرما بافته می شود، لیف یا پوست درخت خرما
مسد
فرهنگ فارسی عمید

مسد

مسد
نعت فاعلی از اسداد. راستکار و صواب گفتار. (منتهی الارب). و رجوع به اسداد شود، کسی که به سداد و قصد و هدف دست می یابد یا آن را طلب می کند. (از اقرب الموارد) ، مستقیم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مسد

مسد
درز و شکاف و سوراخ. (ناظم الاطباء) ، سدَّ مسدَّه، قائم مقام آن گشت و در جای آن نشست. (از اقرب الموارد) : فقال للاحنف اًن ولیت أحداً من أهل بیتک لم تجد من یعدل عدل عبیداﷲ و لایسد مسده. (ابن خلکان چ فرهاد میرزا ص 252 س 12)
لغت نامه دهخدا

مسد

مسد
تیر چرخ سیاه آهنین. (منتهی الارب). محور از آهن. (از اقرب الموارد) ، ’مرود’ و چرخ آهنین که چرخ چاه بر آن می گردد. (از اقرب الموارد) ، رسن از پوست خرما یا از پوست درخت مقل یا از پوست هر چیزی، و یا رسن از لیف سخت تافته و محکم. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ریشه درخت و ریسمان لیف خرما و ریسمان پشم اشتر. (غیاث). رسن تافته. (مهذب الاسماء). لیف سخت تافته. (ترجمان القرآن). لیف نارجیل. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی). ج، مِساد و اَمساد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : و امرأته حمّاله الحطب، فی جیدها حبل من مسد. (قرآن 4/111 و 5).
می کشاندشان بسوی نیک و بد
گفت حق فی جیدها حبل المسد.
مولوی (مثنوی).
پیش از این کایام پیری دررسد
گردنت بندد به حبل من مسد.
مولوی (مثنوی).
گفت یارب بیش از این خواهم مدد
تا ببندمشان به حبل من مسد.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا

مسد

مسد
رسن تافتن. (از منتهی الارب). تافتن رسن را. یا نیکو تافتن آن را. (از اقرب الموارد). نیک تافتن رسن. (تاج المصادر بیهقی) ، در رنج انداختن و مانده گردانیدن سیر ستور را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نرم و لطیف و هموار بودن شکم. (از اقرب الموارد) ، جاریه حسنهالمسد، دختر سخت نیک بر پیچان خلقت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا