جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مسخن

مسخن

مسخن
گرم شده گرم کننده گرم شده حرارت داده گرم کننده حرارت دهنده
مسخن
فرهنگ لغت هوشیار

مسخن

مسخن
نعت فاعلی از تسخین. گرم کننده. (از اقرب الموارد). گرم کن. تسخین کننده، داروی گرم. (ناظم الاطباء) ، هر چیز که حرارت بدن را زیاد کند. در مقابل مبرّد، هر چیز که جایی را گرم کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مسخن

مسخن
نعت مفعولی از تسخین. گرم کرده. گرم شده. (از اقرب الموارد). رجوع به تسخین شود، آنچه بر آتش گرم کرده باشند. (از اقرب الموارد) ، ماء مسخن، آب گرم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

مسخن

مسخن
نعت فاعلی از اسخان. گرم کننده. (از اقرب الموارد). رجوع به اسخان و مُسَخِّن شود، شخص پرجنب و جوش در سخن و حرکات خویش و آن لغتی است شامی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مسخن

مسخن
نعت مفعولی از اسخان. گرم شده. (از منتهی الارب). رجوع به اسخان و مُسخَّن شود
لغت نامه دهخدا

مسکن

مسکن
آرامش دهنده، آرام کننده، در پزشکی ویژگی دارویی که درد را آرام می کند
مسکن
فرهنگ فارسی عمید