معنی مسخ - فرهنگ فارسی معین
معنی مسخ
- مسخ((مَ))
- وضع یا فرایند تبدیل موجودی به موجودی پست تر و زشت تر، دگرگون سازی
تصویر مسخ
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مسخ
مسخ
- مسخ
- تبدیل کردن صورت کسی به صورت زشت تر، برگردانیدن و عوض کردن بصورت بدتر
فرهنگ لغت هوشیار
ماخ
- ماخ
- از شخصیتهای شاهنامه، نام سخندانی پیر و مرزبان هری و از راویان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی