جدول جو
جدول جو

معنی مسحی

مسحی((مَ))
نوعی کفش که صلحا و امرا در پا می کردند
تصویری از مسحی
تصویر مسحی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مسحی

مسحی

مسحی
موزه بزرگان، جامه زبر نوعی از موزه که صلحا و امرا در پا میکردند (غیاث) : مسحی در پای ور کوه در دست از دور سلام کرد و بنشست. (اوحدی) غیر نعلین و گیوه و موزه غیر مسحی و کفش و پای اوزار. (نظام قاری. 23) توضیح بعضی در ین بیت گلستان: دلقت بچه کار آید و مسحی و مرقع خود را ز عملهای نکوهیده بری دار. یاء نسبت یعنی جامه زبر و خشن که از موی بز خر و شتر میبافتند و صوفیه بتن میکردند
فرهنگ لغت هوشیار

مسحی

مسحی
جَمعِ واژۀ مَسیح. (اقرب الموارد). رجوع به مسیح شود
لغت نامه دهخدا

مستی

مستی
گِله، شکایت، اندوه
مُستی کردن: گله و شکایت کردن، برای مِثال مُستی مکن که ننگرد او مُستی / زاری مکن که نشنود او زاری (رودکی - ۵۱۱)، باده خور و مَستی کن مُستی چه کنی از غم / دانی که بِه از مُستی صد راه یکی مَستی (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۹۰)
مستی
فرهنگ فارسی عمید

مسیحی

مسیحی
معتقد به دین مسیح، مربوط به مسیحیت مثلاً کشورهای مسیحی، در موسیقی گوشه ای در آواز افشاری
مسیحی
فرهنگ فارسی عمید