جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مستنکر

مستنکر

مستنکر
نا شناخته، زشت نا شناسنده، شناسایی خواه 1 زشت ناپسند مکروه: مسلمانان، مسلمانان، بترسید ازگرفت حق که چون بگرفت پیش آرد هزاران کار مستنکر 0 (حسن غزنوی) توضیح در دیوان سید حسن غزنوی 0 مد: 83 مشکلتر آمده، 0 ناشناخته ناشناس 0 ناشناسنده، پرسنده چیزی که نمیداند، جمع مستنکرین
فرهنگ لغت هوشیار

مستنکر

مستنکر
ناشناسنده. (از منتهی الارب). جاهل نسبت به امری. (از اقرب الموارد) ، دریافت خواهنده امری را که نمی شناسد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به استنکار شود
لغت نامه دهخدا

مستنکر

مستنکر
امری که مجهول باشد. (از اقرب الموارد). بعید. ناشناخته:
لیس علی اﷲ بمستنکر
ان یجمعالعالم فی واحد.
، منکر. متنکر. ناشناس: و پوشیده و مستنکر به بغداد آمد (حضرت رضا (ع)) . (تاریخ بیهقی ص 136). یک گرمگاه این غلامان و مقدمان محمودی مستنکر با بارانیهای کرباسین و دستارها در سر گرفته پیاده به نزدیک امیر مسعود آمدند. (تاریخ بیهقی ص 128)، بد و زشت. (غیاث) (آنندراج). ناپسندیده:
مسلمانان مسلمانان بترسید از گرفت حق
که چون بگرفت پیش آید هزاران کار مستنکر.
(جوامعالحکایات عوفی چ معین ص 11)
لغت نامه دهخدا