معنی مستنطق - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مستنطق
مستنطق
مستنطق
گویا گرداننده، پرسنده پرسشور باز پرس آنکه ازاشخاص استنطاق کندبازرس، جمع مستنطقین
فرهنگ لغت هوشیار
مستنطق
مستنطق
بازپرس. استنطاق کننده، گویا گرداننده. (آنندراج). خداوند تبارک و تعالی که گویا می گرداند. (ناظم الاطباء) ، آنکه سخن گفتن می خواهد از دیگری. (از اقرب الموارد) ، با هم مکالمه کننده. (ناظم الاطباء). رجوع به استنطاق شود
لغت نامه دهخدا
مستنطق
مستنطق
آنکه از او پرسند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به استنطاق شود
لغت نامه دهخدا
مستنشق
مستنشق
بینی شوی، بینی دم بینی شویه چیزی که آنرا استنشاق کنند 0 آنکه آب یامایعی دیگر دربینی کند، 0 نفس ازبینی کشنده، جمع مستنشقین
فرهنگ لغت هوشیار
مستنشق
مستنشق
نفس از بینی کشنده، آن که آب یا مایعی دیگر در بینی استنشاق کند
فرهنگ فارسی معین
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.