معنی مستقصی - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مستقصی
مستقصی
- مستقصی
- کوشنده به ژرف رسنده تحقیق وبررسی شده: وماآن را جوایب شافی گفته ایم تکرار و تطویل ملال افزاید بموضعش مستقصی برود... . تفحص وتحقیق کننده
فرهنگ لغت هوشیار
مستقصی
- مستقصی
- مستقص. نعت فاعلی از استقصاء. کوشش تمام کننده و به نهایت چیزی رسنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به استقصاء شود
لغت نامه دهخدا
مستوصی
- مستوصی
- قبول کننده وصیت و سفارش. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیصاء شود
لغت نامه دهخدا
مستقصر
- مستقصر
- نعت فاعلی از استقصار. قصیر شمارنده کسی را. (از اقرب الموارد). رجوع به استقصار شود
لغت نامه دهخدا
مستعصی
- مستعصی
- نعت فاعلی از استعصاء. گناه جویند بر کسی. (آنندراج) (منتهی الارب) ، سرکش و عاصی و گناهکار. (ناظم الاطباء). رجوع به استعصاء شود
لغت نامه دهخدا