جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مستغیث

مستغیث

مستغیث
داد خواه آنکه فریاد رسی و داد خواهی کند استغاثه کننده، جمع مستغیثین
فرهنگ لغت هوشیار

مستغیث

مستغیث
نعت فاعلی از استغاثه. فریادخواه یعنی دادخواه. (غیاث) (آنندراج) (منتهی الارب). مستعین و مستنصر. (از اقرب الموارد). صارخ. استغاثه کننده. مستصرخ. و رجوع به استغاثه شود
لغت نامه دهخدا

مستغاث

مستغاث
کسی که از او استغاثه شده، کسی که از او فریادخواهی شده، استغاثه، دادخواهی
مستغاث
فرهنگ فارسی عمید

مستهیث

مستهیث
کثیر و زیاد شمرنده عطا را، فاسد و تباه کننده مالی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به استهاثه شود
لغت نامه دهخدا

مستمیث

مستمیث
پوست تنک چسبیده به سپیدۀ خایۀ مرغ و تخم مرغ. (از منتهی الارب). مستمیت. و رجوع به مستمیت شود
لغت نامه دهخدا

مستغث

مستغث
نعت فاعلی از استغثاث. آنکه ’غثیث’ و ریم را از جراحت خارج کند. (اقرب الموارد). برآورندۀ ریم و جز آن از زخم و علاج و مداوات آن کننده. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه مرهم می نهد بر جراحت و ریم آن را پاک می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به استغثاث شود
لغت نامه دهخدا