معنی مستعلم - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مستعلم
مستعلم
- مستعلم
- پرسنده جست و جو گر دانشجوی طلب کننده علم، جمع مستعلمین
فرهنگ لغت هوشیار
مستعلم
- مستعلم
- نعت فاعلی از استعلام. پرسنده از چیزی. (منتهی الارب). پرسنده از خبر. (اقرب الموارد). رجوع به استعلام شود
لغت نامه دهخدا
مستعصم
- مستعصم
- چنگ در زننده، پناه برنده چنگ در زننده پناه برنده، جمع مستعصمین
فرهنگ لغت هوشیار