جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مستعصم

مستعصم

مستعصم
چنگ در زننده، پناه برنده چنگ در زننده پناه برنده، جمع مستعصمین
مستعصم
فرهنگ لغت هوشیار

مستعصم

مستعصم
نعت فاعلی از استعصام. آنکه سخت می گیرد چیزی را و ضبط می کند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). مستمسک و چنگ درزننده به کسی یا به چیزی. (اقرب الموارد).
- مستعصم باﷲ، چنگ درزننده و آویزنده و مستمسک به خداوند. رجوع به استعصام شود
لغت نامه دهخدا

مستعصم

مستعصم
آخرین خلیفۀ عباسی:
آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین
بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین.
سعدی.
رجوع به مستعصم بالله شود
لغت نامه دهخدا

مستعلم

مستعلم
پرسنده جست و جو گر دانشجوی طلب کننده علم، جمع مستعلمین
مستعلم
فرهنگ لغت هوشیار

مستعلم

مستعلم
نعت فاعلی از استعلام. پرسنده از چیزی. (منتهی الارب). پرسنده از خبر. (اقرب الموارد). رجوع به استعلام شود
لغت نامه دهخدا

مستعظم

مستعظم
نعت فاعلی از استعظام. متکبر. بزرگ و عظیم شمرنده چیزی را. (اقرب الموارد). رجوع به استعظام شود
لغت نامه دهخدا