جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مستسعه

مستسعد

مستسعد
کسی که چیزی را به فال نیک بگیرد، آنکه به دنبال سعادت است، سعادت جوینده
مستسعد
فرهنگ فارسی عمید

مستسعد

مستسعد
فرخنده، یاری یافته یاری خواهنده، خواهان نیکبختی سعادت یافته نیک بخت گردیده، نیک بخت. نیک بختی جوینده سعادت خواهنده: و مستسعدان حصول معرفت را از تیه حیرت و بیدای جهالت بمرتع عرفان و ما من ایمان او راه نمود، کسی که چیزی را بفال نیک گیرد
فرهنگ لغت هوشیار

مستسعد

مستسعد
نیک بختی جوینده، سعادت خواهنده، کسی که چیزی را به فال نیک گیرد
مستسعد
فرهنگ فارسی معین

مستسعد

مستسعد
خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، خَجَستِه طالِع، صاحِب اِقبال، سَعید، بَختیار، فَرُّخ فال، خَجَستِه فال، صاحِب دُولَت، بُلَندبَخت، فَرخُندِه بَخت، نِکوبَخت، اِقبالمَند، خَجَستِه، مُقبِل، جوان بَخت، طالِع مَند، نیکوبَخت، خوش طالِع، نیک اَختَر، شادبَخت، بُلَنداِقبال، فَرخُندِه طالِع، سِفیدبَخت، اَیمَن
مستسعد
فرهنگ فارسی عمید

مستسعی

مستسعی
نعت فاعلی از استسعاء. ساعی و جاهد، طالب علم. (ناظم الاطباء). رجوع به استسعاء شود
لغت نامه دهخدا

مستسعد

مستسعد
نعت فاعلی از استسعاد. نیک بختی و سعادت جوینده. (غیاث) (آنندراج) :
که مستوجب فرقتت شد سه ماه این
که مستسعد وصلتت شد سه ماه آن.
انوری.
، سعد و خوش یمن یابنده کسی را. (غیاث) (آنندراج). رجوع به استسعاد شود
لغت نامه دهخدا

مستسعد

مستسعد
نعت مفعولی از استسعاد. نیک بخت و مبارک و میمون و کامران. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بهره مند. رجوع به استسعاد شود: قیاصرۀ روم به شرف ادراک خدمتش اگر مستسعد گشتندی... (جهانگشای جوینی).
گر کسی می گفتشان کاین سو دوید
تا از این اشجار مستسعد شوید.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا

مکتسعه

مکتسعه
گوسپندی که آن را برصه و وحره رسیده باشد و آن کرمکی است که چون به گوسپند رسد نیمۀ پستان آن خشک گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا