معنی مسامر - فرهنگ فارسی معین
معنی مسامر
- مسامر((مُ مِ))
- شب زنده دار، شب نشین، افسانه گو، قصه سرا، جمع مسامرین
تصویر مسامر
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مسامر
مسامر
- مسامر
- شب زنده دار، افسانه گوی شب زنده دار شب نشین، افسانه گو قصه سرای جمع مسامرین
فرهنگ لغت هوشیار
مسامر
- مسامر
- نعت فاعلی از مصدر مسامره. کسی که در شب هم سخن شخص باشد. (اقرب الموارد). قصه سرا. نقال. افسانه سرا. و رجوع به مسامره شود، شب زنده دار. شب نشین
لغت نامه دهخدا